خلاصه
محمد افرادی را بکار گرفته بود تا وحی هایی که بر او «نازل» میشد را ثبت کنند. یکی از این کاتبان عبدالله ابن سعد بن ابی سرح بود. وقتی که سرح وحی ها را مینوشت بسیار پیش می آمد که به محمد پیشنهاد هایی را برای بهبود آیه ها و نگارش آنها به میداد، محمد اغلب اوقات آنها را تایید میکرد و به سرح اجازه میداد که این جملات تغییر یافته را بجای آن چیزهایی که او دیکته کرده بود ثبت کند. سر انجام سرح اسلام را ترک کرد، زیرا دریافت که آنچه محمد میگوید نمیتواند از طرف خدا باشد، بعدها وقتی ماجرای فتح مکه پیش آمد، محمد دستور مرگ سرح را صادر کرد.
پیشگفتار
محمد در دوران ۲۳ سال پیامبری خود، ادعا میکرد که از طرف خدا بر او وحی نازل میشود، و این وحی ها را یک فرشته به او میرساند. محمد مردان بسیاری را برای کتابت وحی بکار گرفته بود تا این به اصطلاح «وحی ها» را کتابت کنند. کاتبان مختلف وحی های مختلفی را نوشتند. عبدالله ابن سرح یکی از کاتبان وحی محمد بود. ظاهراً سرح مهارت های ادبیاتی خوبی داشته است، برخی اوقات به محمد پیشنهاد میکرده است که جملات قرآن را و کلمات و انشای آن را تغییر بدهد و آیات بهتری را جایگزین آنها کند. محمد اغلب اوقات با پیشنهادات او موافقت میکرد و به او اجازه میداد که تغییرات مورد نظرش را انجام دهد.
سرح نهایتاً اسلام را ترک کرد، زیرا میدانست که یک وحی گیرنده و پیامبر نباید اجازه داشته باشد که آنچه از طرف خدا بر او وحی میشود را تغییر بدهد. این تغییرات آنقدر بطور مکرر تکرار شدند که سعد فهمید یکجای کار اشکال دارد. وقتی سرح اسلام را ترک میکند تبدیل به یک تهدید برای اعتبار قرآن میشود. اگر قرار میبود که یک انسان بتواند و اجازه داشته باشد که قرآن را تغییر دهد، دیگر قرآن نمیتوانست کلام خدا باشد. تهدید سعد برای اعتبار قرآن همچنین تهدیدی برای اعتبار خود محمد بود. هیچ پیامبر واقعی ممکن نبود اجازه بدهد کلام خدا تغییر پیدا بکند.
سرح اسلام را ترک کرد و در مدینه سکنی گزید. چند وقت بعد، محمد و لشگرش به مکه آمدند و بدون جنگ مکه را فتح کردند. در آن روز محمد دستور قتل ۱۰ نفر از اهالی مکه را صادر کرد. محمد گفت «خداوند قتل را در مکه حرام کرده است مگر در امروز.» سرح یکی از کسانی بود که محمد دستور قتلش را صادر کرده بود. جرمش چه بود؟ او اسلام را ترک گفته بود و تهدیدی علیه درستی قرآن و پیامبری محمد بشمار میرفت. هیچ جای تعجب نیست که محمد مرگ او را خواهان باشد.
ارائه مدارک اسلامی
۱٫ سیرت رسول الله
از کتاب سیرت رسول الله ترجمه انگلیسی نوشته آلفرد گیلوم (A Guillaume) برگ ۸۸۰ و ترجمه فارسی با تصحیح ابوالقاسم پاینده پوشینه دوم برگ.
سید علیه السلام، امیران لشکر را بفرموده بود: (که جنگ نکنند الا با کسی که جنگ کند، گفت: اگر جنگ کنند شما نیز جنگ کنید. و فرموده بود که جماعتی از قریش را) بتعیین، که اگر ایشان دریابند زینهارندهند و ایشان را بقتل آورند، و اگرچه ایشان تقدیراً در میان استار (پرده های) کعبه گریخته باشند یا دست در حلقه کعبه زده باشند، و این قوم جماعتی بودند که هریکی گناهی داشتند و گناهی بزرگ کرده بودند، یکی از این افراد عبدالله ابن سعد، برادر امر ان لبی بود. و سید علیه السلام بغایت رنجیده بود. و از جمله ایشان یکی آن بود که دبیری پیغمبر، علیه السلام کردی و وحی نبشتی، و بعد از آن مرتد شد و از مدینه بگریخت و به مکه آمد پیش قریش، و این شخص در قبیله بنی امیه بود، و چون او را طلب کردند، بگریخت و پناه به امیر المومنین عثمان برد، و عثمان رضی الله عنه، او را پنهان کرد تا چند روز بر آمد و مردم همه آرمیده شدند، بعد از آن او را بگرفت و در پیش پیغمبر، علیه السلام آورد از بهر او شفاعت کرد. و سید علیه السلام، ساعتی خاموش شد و بعد از آن او را به عثمان بخشید. و چون عثمان رفته بود، (پیغامبر اصحاب را گفت: چرا چون من خاموش شده بودم او را نکشتید؟ گفتند: یا رسول الله، ما ندانستیم، اشارتی میبایست کردن) سید علیه السلام گفت:
ان النبی لا یقتل باالاشاره.
گفت: پیغمبر خدای کس را به اشارت نکشد. و بعد از آن این مرد بیامد و مسلمان شد، و در عهد خلاقت عمر رضی الله عنه، او را عمل دادند (فرمانروایی جایی را به او دادند) و همچنن در عهد خلافت عثمان رضی الله عنه، او را عمل دادند. و این شخص از قبیله بنی عامر بود و او را عبدالله بن سعد گفتندی.
توجه داشته باشید که سیرت رسول الله، قدیمی ترین و معتبر ترین بیوگرافی محمد است، این کتاب مدتها قبل از اینکه احادیث نوشته شوند نوشته شده است.
۲٫ کتاب الطبقات الکبیر
محمد وقتی مکه را گرفت، دستور اعدام ۱۰ نفر را صادر کرد. این لیست اشخاصی است که در الطبقات ابن سعد، پوشینه دوم برگ ۱۶۸ یافت میشود (شماره ها از نگارنده است).
رسول الله از طریق أذاخر (به مکه) وارد شد و جنگیدن را ممنوع کرد. او دستور قتل شش مرد و چهار زن را صادر کرد، این افراد (۱) عکرمه بن أبی جهل (۲) وهبار بن الأسود (۳) وعبد الله بن سعد بن أبی سرح (۴) ومقیس بن صبابه اللیثی (۵) والحویرث بن نقیذ (۶) وعبد الله بن هلال بن خطل الأدرمی (۷) وهند بنت عتبه (۸) وساره مولاه (برده آزاد شده) عمرو بن هشام (۹) وفرتنا و (۱۰) وقریبه.
ابن سعد ابن اسحق را تایید کرده و در برگ ۱۷۴ میگوید:
یکی از انصار قسم خورده بود ابن ابی سرح (همان عبدالله یادشده) را اگر ببیند بکشد. عثمان که برادر رضاعی ابی سرح بود، آمد تا میان او و پیامر وساطت بکند. انصاری منتظر اشاره پیامبر بود تا او را بکشد. عثمان وساطت کرد و محمد به او اجازه داد که برود. رسول الله از انصاری پرسید «چرا به سوگندت عمل نکردی؟» او گفت «ای رسول الله!، من دست خود را روی دسته شمشیر داشتم تا تو به من اشاره کنی و من او را بکشم». پیامبر گفت «اشاره کردن نقض ایمان است، بر پیامبران شایسته نیست که به کسی اشاره کنند».
۳٫ السیره العراقی

تعداد کاتبان وحی محمد ۴۲ نفر بود، عبدالله ابن سرح العمری یکی از آنها بود، و او یکی از نخستین قریشی هایی بود که قبل از رها کردن اسلام در مکه نوشتن میدانست و بعدها مرت. او میگفت «من محمد را هرگاه که میخواستم جهت میدادم، او به من دیکته میکرد «عزیز حکیم» و من مینوشتم «علیم حکیم»، بعد او میگفت «آری این مانند همان است!». یکبار او گفت «این و آن را بنویس!» و من نوشتم «بنویس» و سپس او گفت «هرچه خودت دوست داری بنویس!» پس وقتی این کاتب وحی محمد را افشا کرد، او در قرآن نوشت «کیست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست یا گفت که به من وحی شده، حال آنکه به او هیچ چیز وحی نشده بود». پس وقتی محمد مکه را فتح کرد، دستور داد که این کاتب پیشین وحی اش اعدام شود. اما این کاتب وحی به عثمان پناهنده شد چون عثمان برادر رضاعی او بود. پس عثمان او را پنهان کرد تا اینکه اوضاع آرام شد، عثمان کاتب را نزد محمد آورد و برای او طلب امان کرد. محمد سکوت بلندی کرد و وقتی عثمان رفت محمد گفت من سکوت کردم تا یکی از شما (حاضران در آنجا) او را بکشید.
العراقی در بالا به سوره انعام آیه ۹۳ اشاره میکند:
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِکَهُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ.
کیست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست یا گفت که به من وحی شده و، حال آنکه به او هیچ چیز وحی نشده بودو آن کس که گفت : من نیز همانندآیاتی که خدا نازل کرده است ، نازل خواهم کرد ? اگر ببینی آنگاه که این ستمکاران در سکرات مرگ گرفتارند و ملائکه بر آنها دست گشوده اند که :جان خویش بیرون کنید ، امروز شما را به عذابی خوارکننده عذاب می کنند ،و این به کیفر آن است که در باره خدا به ناحق سخن می گفتید و از آیات او سرپیچی می کردید.
نقل قول بالا از کتاب «Is the Qur’an Infallible» نوشته عبداله عبدالفادی است. شماره سفارش : VB 4009 E از تارنمای Light of Life، چاپ ۱۳ ام.
۴٫ تفسیر قرآن البیضاوی
البیضاوی مفسر قرآن، در تفسیر سوره انعام آیه ۹۳ گفته است (۴):

(به من وحی شده است، وقتی که هیچ چیز به او وحی نشده است!) او به عبدالله ابن سعد ابن ابی سرح اشاره دارد که وحی را برای رسول الله مینوشت. آیه ۱۲ سوره المومنون که میگوید «هر آینه ما انسان را از گل خالص آفریدیم» نازل شده بود و وقتی محمد به جایی رسید که میگوید » ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (بار دیگر او را آفرینشی دیگر دادیم)» عبد الله بن سعد گفت » فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ!» (در خور تعظیم است خداوند ، از آن بهترین آفرینندگان). در تعجب از جزئیات خلقت انسان، پیامبر گفت «بنویس همین را، که این نازل شده است!» عبدالله شک کرد و گفت «اگر محمد راستگو و صادق باشد، پس من همانقدر وحی میگیرم که او هم میگیرد!، و اگر او یک دروغگو است، آنچه من میگویم به همانقدر خوب است که آنچه او میگوید.»
نقل شده از تفسیر معروف انوار التنزیل و اسرار التأویل، توسط عبدالله بن عمر البیضاوی
۵٫ دکتر علی شریعتی*
یکی از کسانی که دستور قتل او بعد از فتح مکه در هر حالتی صادر شده بود عبدالله ابن سعد ابن ابی سرح که کاتب وحی بود و مرتد شد و به آنها گفت من هر گاه که آیات را می نوشتم آنها را تغییر می دادم وی برادر رضاعی عثمان بود و به او پناه برد و عثمان او را نزد پیامبر آورد و برایش امان خواست.
پیامبر که خشمگین بود در پاسخ عثمان ساکت ماند و سکوتش طولانی شد و سپس گفت بسیار خوب . عثمان و عبدالله ابن سعد رفتند پیغمبر گفت : ساکت ماندم تا یکی از شما برخیزد و گردنش را بزند مردی از انصار گفت به من اشارت می کردی و پیامبر گفت رسول خدا به کسی اشارت نمی کند برای کشتن.
دکتر علی شریعتی اسلامشناسی برگ ۲۹۸
۶٫ علی دشتی
علی دشتی، بیست و سه سال، برگ ۱۱۵:
و ششمی عبدالله بن سعد بن ابی سرح نام داشت که مدتی در مدینه از نویسندگان وحی بود. ولی گاهی آخر آیات را با اجازه پیغمبر تغییر میداد. مثلاً پیغمبر گفته بود: «والله عزیز حکیم» او میگفت: چطور است بگذاریم «والله علیم حکیم». پیغمبر میگفت مانعی ندارد. پس از تکرار چند تغییر از این قبیل از اسلام برگشت. به این دلیل که چگونه ممکن است وحی الهی با القاء من تغییر کند و از مدینه به سوی قریش رفته، مرتد شد.
۷٫ دکتر محمود رامیار، تاریخ قرآن، موسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ ششم ۱۳۸۴، برگ ۲۶۶:
دیگری (کاتب دیگر) که حتی گفته اند نخستین کاتب وحی بود! عبدالله بن سعده بن ابی السَّرح است. خطی خوش داشت و گاهی کتابتی می کرد. بعد مرتد شد و از مدینه به مکه گریخت. در آنجا به خود می بالید که گاهی به جای «سمیعٌ بصیر» می نوشته «سمیعٌ علیم» و یا در جای «خبیر» مینوشته است «بصیر». درباره او بود که آیه (۱۰۶:۱۶) و یا (۹۳:۶) نازل شد (ابن سعد 2:98/1 و سیره ابن حزم ۲۳۲). یکی از شش نفری بود که روز فتح مکه پیامبر امر به کشتنشان فرمود. (طبری ۱۶۳۹:۱) اما عثمان برادر رضاعیش چند روز بعد او را نزد رسول خدا آورد و اصرار ورزید که برای او تامین (امان) بگیرد. ساعتی رسول خدا درنگ فرمود و بعد او را امان داد (طبری ۱۶۳۹:۱). وقتی خارج شدند پیامبر به صحابه فرمود: چرا کسی از ما گردنش را نزد؟ یکی از انصار گفت: چشم دوخته بودیم که اشاره ای بفرمائی. پیامبر فرمود: اشارت چشم بر پیامبران نیست (ابوداود: حدود ۱، جهاد ۱۱۷، نسائی: تحریم ۱۴).
۸٫دکتر علی میر فطروس، اسلامشناسی
مرتد شدن « کاتب وحی »
از جمله وقایع قابل توجهْ سال های نخستین پیغمبری محمد ؛ ارتداد و کافر شدن ” عبدالله بن ابی سرح ” از دین اسلام است.
« ابی سرح »که زمانی از نزدیک ترین اصحاب و محارم محمد و ” کاتب وحی ” بود ؛ پس از مدتی نسبت به کیفیت نزول آیات قرآن
و ماهیت ” وحی ” و پیغمبری محمد تردید میکند زیرا : او چندین بار کلمات و جملات آیات نازل شده را بدلخواه خود تغییر میدهد
و پیغمبر نیز آن آیات ” تحریف شده ” را می پذیرد ؛ این امر ؛ تردید و گمان « ابی سرح » را برانگیخت.
سرانجام « ابی سرح » در مورد آیهْ « فتبارک الله احسن الخالقین » ( سورهْ مؤمنون – آیهْ ۱۴ ) با پیغمبر اختلاف پیدا کرد ؛
او معتقد بود که : ” این آیهْ را من سروده ام و محمد آنرا از من دزدیده است ”. – ( آیهْ ۹۳ – سورهْ انعام اشاره به همین ماجرا است )
« ابی سرح » پس از این اختلاف ؛ از دین اسلام برگشت و پیغمبر خون او را حلال ساخت.
کامل – ج ۱ – ص ۲۹۵ + تفسیر شریف لاهیجی – ج ۱ – ص ۷۹۵ – ۷۹۴ + درسهائی دربارهْ اسلام – گلدزیهر – پانوشت – ص ۳۷۳ + تاریخ طبری – ج ۴ – ص ۱۳۰۳ و ۱۱۸۷ + تفسیر شیخ الفتوح رازی – ج ۵ – ص ۷ و ۸ + فتوح البلدان – بلاذری – ص ۳۸۳ – ۳۸۴٫
۹٫ از هجرت تا رحلت، سید علی اکبر قریشی، بخش حرکت بسوی مکه
عبدالله بن ابى سرح که قرآن را به عمد غلط نوشته بود، عثمان بن عفان را براى او پیش رسول خدا صلى الله علیه و آله وساطت کرد برادر رضاعى او بود، حضرت در قبول کردن وساطت بسیار تاءخیر کرد تا شاید یک نفر برخاسته و او را بکشد، آخر با سماجت عجیب عثمان ، حضرت اکراها به او پناه داد و به یاران پرخاش کرد که آیا کسى نبود برخاسته و آن فاسق را بکشد، مردى گفت : یا رسول الله صلى الله علیه و آله اگر با چشم اشاره مى کردى او را کشته بودم .
۹٫ دکتر مسعود انصاری، نگاهی نو به اسلام، برگ ۱۹۱
یکی از منطقی ترین فرنودها برای اثبات اینکه کتاب قرآن بوسیله خود محمد به رشته نگارش درآمده، رویداد وابسته به «عبدالله بن سعد بن ابی سرح» یکی از کاتبان قرآن میباشد. هنگامی که محمد در مدینه سکونت داشت، عبدالله و چهار نفر دیگر را استخدام کرده بود تا به اصطلاح الهاماتی را که به او میشود، به رشته نگارش در آورند. در چندین مورد، هنگامی که محمد موضوعی را به عبدالله دیکته میکرد، وی عقیده اصلاحی اش را در آن باره اظهار میداشت و محمد نیز بدون هیچگونه اعتراض یا مقاوتی عقیده او را میپذیرفت. پس از چندین مرتبه که عبدالله نگر مشورتی و اصلاحی خود را برای محمد بیان کرد و وی بدون هیچ بازتابی به پیشنهادات او تسلیم شد، عبدالله ایمانش را نسبت به محمد و قرآن بعنوان یک کتاب الهی از دست داد و محمد را ترک کرد و به مکه رفت و به قریش پیوست. (Ibn Warraq, Why am I not a Muslim ,Amherst, New York: Prometheus Books, 1995, p 114)
محمد دستور داده بود چند نفر از مخالفانش ولو آنکه خود را به پرده های خانه کعبه چسبانیده باشند، اعدام شوند که یکی از آنها عبدالله بود. در زمانی که محمد بر مکه پیروز شد، عبدالله دستگیر شد و محمد دستور داد او را اعدام کنند. ولی عثمان داامد محمد که برادر رضاعی عبدالله بود، از محمد درخواست بخشش او را نمود. محمد برای مدتی سکوت کرد و به درخواست عثمان پاسخی نداد. پس از مدتی محمد سکوتش را درباره سرنوشت عبدالله شکست و به پیروانش گفت: «من در باره عبدالله سکوت کردم تا یکی از شما سر او را برای من بیاورید.» یکی از انصار گفت: «چرا تو به من اشاره ای نکردی تا سرش را برایت بیاورم.» محمد پاسخ داد: «پیامبر با اشاره دستور کشتن کسی را نمیدهد (At-Tabari, the history of Tabari, vol 8, pp 178-179, Ibn Ishaq, p 550) محمد سرانجام از روی بی میلی عبدالله را بخشید.
۱۰٫ استوار غلام دانایی، در دگر اندیشی و سرکوب اسلامی
عبدالله بن سعد بن ابى سرح (عبدالله بن ابى سرح) که منشی محمد وباصطلاح «کاتب وحى» بود. اودرجریان نگارش قرآن ازاسلام برگشت وازترس مسلمانان ازمدینه به مکه بازگشت. عبدالله در مکه مىگفت: «من به هر گونهکه مىخواستم نظر پیامبر(ص) را درباره نوشتن قرآن تغییر مىدادم.» بر طبق گزارش واقدى او مىگفت: «من هر چهمىخواستم مىنوشتم و آنچه را که مىنوشتم به من وحى مىشد. همان گونه که به محمد(ص) وحى مىشد.» (واقدى، المغازى، ۸۶۵-۸۶۶/۲)
اگرترس ازنفوذعثمان نبود محمد دربرخورد نخست عبدالله را به قتل رسانیده بود: «عبدالله… درروزفتح مکه فرارکرد وپیش عثمان رفت که برادر شیری وی بود وعثمان وی را نهان کرد وچون مردم مکه آرام گرفتند، وی را پیش پیمبرآورد وبرایش امان خواست. گویند پیمبرمدتی درازخاموش ماند سپس گفت چنین باشد وچون عثمان عبدالله را ببرد پیمبربه اطرافیان خویش گفت:
ـ بخدا خاموش ماندم مگریکی تان برخیزد وگردن اورا بزند.» (طبری، ج ۳، ص ۱۱۸۷)
بحث
در بالا من زمینه ها و جزئیات پشت دستور قتل عبدالله ابن سرح را ارائه کردم. او تهدیدی بر اعتبار قرآن بود. او یک مسلمان بود و با محمد در نوشتن وحی ها همکاری میکرد، و بعضی از اوقات او تغییرات اندکی در آنچه محمد به او دیکته کرده بود را در نوشتن قرآن پیشنهاد میداد یا تغییرات و حذف های کلانی را در متنی که به او دیکته شده بود انجام میداد. عبدالله ابن سرح دریافت که اگر قرآن واقعا از طرف خدا میبود، محمد نباید به او اجازه میداد که وحی های نازل شده را تغییر دهد. عبدالله فهمید که اسلام و قرآن باطل هستند و برای همین به مکه بازگشت.
بعد از اینکه محمد مکه را فتح کرد، و دستوری برای قتل او صادر کرد، او به عثمان برادر رضاعی اش که از صحابه نزدیک پیامبر بود پناه آورد. بعد ها سرح تقاضای عفو کرد. محمد مایل بود که یکی از یارانش ترتیب او را بدهد، اما آنها نمیدانستند که باید چکار کنند، زیرا آنها نمیتوانستند ذهن محمد را بخوانند و غیب نمیدانستند، بنابر این محمد سر انجام به او عفو داد.
در اینجا ما در میابیم که محمد واقعا مرگ سرح را خواستارا بوده است، اما او این میل خود را بگونه ای بسیار نابخردانه دنبال میکند. محمد فرمان صادر میکند که سرح باید کشته شود، اما نمیتواند این قصد خود را پیاده کند زیرا او نمیخواست که با سر اشارتی بکند یا چشمکی بزند؟؟؟ چرا محمد خودش او را نکشت؟ اگر کار این مرد آنقدر بد بوده است که باید کشته میشد، برای چه محمد اصرار نکرد که این مجازات پیاده شود؟ این چگونه قانونی است؟ عبدالله جرم بزرگی انجام داده است و مکافات او این است که باید کشته شود ولی محمد چون نمیخواهد سرش را تکان بدهد و یا نشانه ای بدهد از مجازات او را پیاده نمیکند؟؟؟
توجه داشته باشید که خود قرآن در سوره انعام آیه ۹۳ سرح را «ستمکار» نامیده است.
این نشان میدهد که محمد از روی امیال خودش دستورات الکی صادر میکرد. این مرد هیچ جرم بزرگی انجام نداده بود، او تنها محمد و قرآن را رسوا کرده بود. محمد میخواست که او را تنها به دلایل شخصی بکشد. محمد بر اساس امیال خود مردم را میکشت و یا آنها را زنده میگذاشت، نه بر اساس قانون و عدالت.
بسیاری از مسلمانان امروزه ادعا میکنند،«قرآن سخنانی از طرف الله است، که توسط جبرئیل فرشته به همین معنی و انشایی که امروز وجود دارد نازل شده است و اثری یگانه است که توسط خود الله حفظ شده است.»Ahmad von Deffer «Ulum al-Qur’an», p21.
اما ما میبینیم که قرآن تحریف شده است. به یاد داشته باشید، تمام منابعی که من ارائه کردم (بغیر از شریعتی که مترجم اضافه کرده است) از نویسندگان قدیمی، مخلص و متخصص مسلمان بوده است. این افراد از مسلمانان مومن بودند، نه اصلاح طلبان، یا مسلمانان لیبرال که بخواهند برای امیال خود چهره واقعی اسلام را تغییر دهند و به دینشان خیانت کنند.
پس حتی در نوشتارهای تاریخی اسلام نیز ما اسنادی در اثبات تحریف قرآن می یابیم. توجه داشته باشید که این مطالب که توسط عبدالله ابن ابی سرح به قرآن اضافه شده اند هنوز هم در قرآن هستند.
پرسشها
۱) چرا محمد آماده بود که تغییرات پیشنهادی سرح را در «وحی» هایش بپذیرد؟
۲) اگر محمد به همین سادگی پیشنهادات سرح را قبول میکرد، آیا ممکن نیست که سایر جاهای قرآن نیز از سایر آدمها گرفته شده باشد؟
دانشمندان مدرن نشان داده اند که سبک قرآن شکسته شده است، و دوباره ترکیب شده است، به کتاب » Bell’s Introduction to the Qur’an» برای جزئیات خطاهای متنی و سبکی قرآن مراجعه کنید.
۳) از آنجا که محمد چیزهایی که سرح اضافه میکرد را میپسندید، آیا ممکن نیست که او داستانهای دیگری نیز را که میپسندید برای آرایش قرآن، بدان اضافه کرده باشد؟ بررسی ترکیب قرآن، به ما نشان میدهد که داستانهای بسیاری در آن وجود دارد که از منابع دینی دیگر مانند عهد عتیق، عهد جدید، سایر کتابهای یهودی مثل میشنا، میدراش، تفسیر های خاخامهایی مانند پریک الیزر (Pirke Eliezer)، داستانهای گرفته شده از صابئین، و سایر ادیان غیر الهی که پیش از محمد وجود داشته اند گرفته شده است، آیا ممکن نیست که تمام قرآن کپی شده از سایر کتابهای موجود در زمان محمد بوده باشد؟
۴) اگر این ماجرای سرح یک دروغ است، چرا بسیاری از مسلمانان نخستین آنرا ثبت کرده اند؟ مسلماً مسلمانان چیزی را گزارش نمیکردند که به ایمانشان صدمه بزند.
نتیجه گیری
برای اینکه نشان داده شود قرآن کتابی زمینی و باطل است شواهدی آورده شد. نویسندگان مسلمان قدیمی نشان داده اند که در قرآن تحریف وجود دارد. آنها همچنین انگیزه های واقعی محمد را نشان داده اند. سرح به قرآن چیزهایی را افزود، او باطل بودن اسلام را دریافت و اسلام را ترک کرد. محمد بعد فهمید که تهدید دیگری برای اعتبارش بوجود آمده است. بعد از اینکه محمد مکه را فتح کرد او دستور داد که سرح را بکشند تا این تهدید از بین برود. محمد به دلیل بادسری خود نتوانست سرح را بکشد و مجبور شد که او را ببخشد. تا همین امروز این تحریف در قرآن وجود دارد. همچنین ما دیده ایم که محمد بر اساس امیال خودش رفتار میکرده است نه بر اساس قانون محکم الهی.