حکایت معراج پیامبر اسلام

یکی از معجزاتی که مسلمانان به محمد منتسب میکنند سوار
شدن ایشان بر خر و رفتن به معراج است که بقدری این داستان مضحک و خنده اور است که به عقیده بنده بحث در مورد ان توهین به خرد انسانی است
ولی در این نوشتار قصد داریم زوایای پنهانی از این معجزه محمد را اشکار کنیم که شاید تا به امروز کمتر به ان پرداخته شده است و قبل از هرچیز باید ببینیم این الاغ سواری در چه مکانی بوده است.
ابن هشام در سیره در ذیل حدیث معراج از ام هانى روایت کرده که گوید: رسول خدا(ص)آن شب را در خانه من بود و نماز عشاء را خواند و بخفت، ما هم با او به خواب رفتیم، نزدیکیهاى صبح بود که ما را بیدار کرد و نماز صبح را خوانده ما هم با او نماز گزاردیم آن گاه رو به من کرده فرمود:
اى ام هانى من امشب چنانکه دیدید نماز عشاء را با شما در این سرزمین خواندم سپس به بیت المقدس رفته و چند نماز هم در آنجا خواندم و چنانکه مشاهده مىکنید نماز صبح را دوباره در اینجا خواندم.
تا اینجا مشاهده کردیم که محمد از منزل خانمی به نام ام هانی شروع به سفر فضایی خود کرده است حال این پرسش پیش میاید که ام هانی کیست و چه نقشی در معراج محمد داشته است؟
ام هانی دختر ابوطالب و فاطمه بنت اسد بن هاشم و خواهر تنی طالب، عقیل، جعفر و امام علی است. ازاو با نام هایی چون فاخته فاطمه و عاتکه یاد شده است. همسرش هبیره بن ابی وهب مخزومی در شعری از او با نام »هند« یاد کرده است.. الطبقات، ج۸، ص۳۸-۳۹, ۱۷۸٫
پس معلوم شد ام هانی خواهر مولا علی و دختر عموی محمد بوده است و باید یاداور شد که محمد دوران نوجوانی و جوانی اش را در منزل انها سپری کرده است و موضوع زمانی جالبتر میشود که میفهمیم محمد قبل از ازدواج با خدیجه ام هانی را از ابوطالب خواستگاری کرده ولی به علت فقر مالی محمد ابوطالب با این وصلت مخالفت میکند.
محمد بن عبدالله در آغاز به خواستگاری دختر عمویش ام هانی دختر ابوطالب رفت و عمویش به جهت فقر و ناداری او، این خواستگاری را به فال نیک نگرفت و وی به جهت آنکه از ذلت فقر رهایی یابد، به سراغ خدیجه رفت__نساء النبى ص ۵۴ به نقل از:مرگلیوث
و این داستان زمانی جالبتر میشود که رسول الله در منزل عشق سابقش که در ان زمان یک زن شوهر دار بوده است گیر میافتد:
یعقوبی در تاریخ خود داستان معراج را به اشاره و اختصار نقل کرده و دنبال آن مینویسددر آن شب ناگهان ابوطالب متوجه شد که رسول خدا(ص)گم شده است، ترسید مبادا قریش او را غافلگیر کرده و به قتلش رسانیده باشند. از این روهفتاد نفر از فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد و به هر کدام شمشیری داد و گفت:هر یک از شما پهلوی مردی از قریش جلوس کنید تا اگر مرا دیدید با محمد آمدم کاری انجام ندهید و گرنه هر یک از شما مردی را که پهلوی اوست به قتل برساند و منتظر من نباشید و چون رسول خدا)ص( را در خانه ام هانی دیدند نزد ابوطالب آورده و او نیز آن حضرت را به نزد قریش آورد و چون از جریان مطلع شدند موضوع برای آنها بسیار بزرگ جلوه گر کرد و دانستند که ابوطالب بسختی از او دفاع میکند و از این رو هم عهد شدند که آن حضرت را بیازارند.
و وقتی که جناب پیامبر خدا را نصف شب از منزل یک زن شوهر دار بیرون میاورند تنها چیزی که به ذهن محمد میرسد این است که بگوید:
من از اول شب تا صبح به اسمان و نزد الله رفته بودم و وقتی که از او در مورد مرکبی که با ان به اسمان رفته سوال میکنند به ذهن محمد بیسواد و بیابانگرد چیزی به غیر از الاغ نمیرسد
در اینجا باید از مسلمانان سوال کرد که چرا سکوی پرتاب ایشان به فضا در خانه ام هانی بوده است؟مثلا چرا از منزل خودش و در کنار خدیجه نمیتوانسته به اسمان ها برود؟
و وقتی که محمد میبیند به قول معروف از ایجا رانده و از انجا مانده شده است و برای به دست اوردن دل همسر ثروتمندش و یا به قولی برای خر کردن خدیجه چیزی میگوید که به ما این امکان را میدهد تا بتوانیم به مقدار خرد مسلمانان و کیفیت معجزات محمد اگاه شویم:
عیاشى در تفسیر خود از ابو سعید خدرىروایت کرده که رسول خدا (ص) فرمود:
در آن شبى که جبرئیل مرا به معراج برد چون بازگشتیم بدو گفتم: اى جبرئیل آیا حاجتى دارى؟گفت: حاجت من آن است که خدیجه را از جانب خداى تعالى و از طرف من سلام برسانى و رسول خدا(ص)چون خدیجه را دیدار کرد سلام خداوند وجبرئیل را به خدیجه رسانیدو او در جواب گفت:
«ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و على جبرئیل السلام».
محمد در جواب خدیجه و برای اثبات ادعای خود میگوید که من دیشب در فضا بودم و تازه خداوند تبارک و تعالی و جبرئیل هم خیلی به تو سلام رساندند و همشون میگفتند خدیجه عجب زن خوبی است!!!!!!!!!!!!!!!!
فکر میکنم که مساله فضانوردی رسول الله روشن شد و فقط میماند جریان الاغ سواری ایشان که قضاوت در مورد ان را هم به شما واگذار میکنیم!!!!

در مورد معراج. معراج از ریشه عروج به معنی لغوی بالا رفتن است و در اصطلاح به این گفته میشود که محمد به آسمانهای بالا رفته است و آمده است و مسلمانان گاهی اینرا یکی از معجزات محمد میدانند. واژه میراژ هم بطور تصادفی به یک شرکت هواپیمایی تعلق گرفته است. بر خلاف شق القمر که در ذکر شدن آن در قرآن میتوان شک فراوان ورزید، در قرآن به معراج به روشنی اشاره شده است:
سوره اسراء آیه ۱
سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ
پاک و منزه است خدائی که بندهاش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصی که گرداگردش را پر برکت ساختیم برد، تا آیات خود را به او نشان دهیم او شنوا و بیناست.
اما گفته نشده است که «بنده اش» چه کسی است، گمان نمیکنم از خود قرآن بتوان استدلالی آورد که «بنده اش» بر محمد دلالت داشته باشد، آیات بعدی این سوره نیز از موسی و نوح یاد میکنند و آنها را نیز «بنده ما» میخوانند»، موسی به مسجد الاقصا نزدیکی بیشتری داشته است، ابراهیم نیز بنابر خرافات اسلامی خانه کعبه را بنا میکند (مراد از مسجد الحرام همان خانه کعبه است) و بعد به اسرائیل باز میگردد، بنابر این ممکن است این آیه اساساً بر محمد دلالت نکند و این ناشی از سبک احمقانه قرآن در یاد کردن از ماجرا ها است، اما با توجه به اشتهار ماجرای معراج میتوان پذیرفت که این آیه بر محمد دلالت میکند. از نکات جالبی که به این آیه ارتباط پیدا میکند آن است که مسجد الاقصی (در لغت به معنی دورترین مسجد) در آن زمان وجود نداشته است و سالها بعد توسط مسلمانان ساخته شده است، برخی را باور بر آن است که این آیه بعدها به قرآن الحاق شده است (برای نمونه به نوشتاری با فرنام مسجد الاقصی از دکتر علی سینا مراجعه کنید)، در صورتی که چنین نظریه ای درست باشد دیگر این آیه جای بحث ندارد، متن الحاق شده به قرآن نمیتواند نشان دهد که محمد واقعاً به معراج رفته یا دستکم چنین ادعایی داشته است. در مورد معراج محمد و چگونگی آن توافق نظری بین محدّثین و تاریخ نویسان وجود ندارد. در منابع اخباری که پیرامون معراج آورده شده اند اختلافات فراوانی دیده میشوند، همین قضیه از اعتبار گزارشات تاریخی حاکی از وقوع معراج میکاهد. علامه مجلسی در کتابش بحار الانوار حدود ۵۰ صفحه را به نقل روایات مختلفی که در مذاهب مختلف درباره ماجرای معراج گفته شده اختصاص داده است (۱۴)، و هر کدام از این روایات با دیگری اختلافات جزئی تا فاحش دارند. روشن است که این تناقضات نشان میدهند محدّثین و تاریخ نویسان مسلمان در توصیف معراج دست بازی داشته اند و هر کدام بر باب میل خود سازی نواخته اند.
مگر خدا در بالاست؟ شاید برای یک دسته از مسلمانان امروزه ابلهانه به نظر برسد که خدا دارای جایی باشد، من در نوشتاری با فرنام «مقایسه الله و خدا» نشان داده ام که الله در قرآن کاملاً دارای جسم است و در قرآن اساساً ماوراء طبیعت وجود ندارد و همه چیز طبیعی است اما بعضی چیزها نامرئی یا در ادبیات قرآن «غیب» هستند. در معراج نیز فرض شده است که محمد به آسمان ها سفر کرده تا خدا و جهنم و بهشت را ببیند. اساساً عروج همانطور که گفته شد یعنی صعود کردن، بالا رفتن. این دیدگاه با ویژگی های خدای فلسفی سازگار نیست و در نوشتار یادشده به این مسئله به اندازه کافی پرداخته شده است.
مگر بهشت و جهنم شروع شده؟ در برخی از روایاتی که از معراج وجود دارد گفته شده است که محمد جهنم را نیز دیدار کرده است، محمد حتی از جهنم اخباری را نیز آورده است، مثلاً گفته است که اکثر ساکنین جهنم را زنان ناسپاس تشکیل میدهند (۱۵) اگر واقعاً اینگونه باشد جهنم باید شروع شده باشد! این در حالی است که در قرآن به روز قیامت اشاره میشود، روزی که فرا خواهد رسید-یعنی در آینده است و تنها پس از آن است که مردم به بهشت یا جهنم فرستاده خواهند شد، بنابر این، روایاتی که حاکی از دیدار محمد از بهشت و جهنم هستند حتی از نگر اسلام نیز باطل هستند!
پیامبر واقعاً برای به آسمان رفتن به شبه الاغ احتیاج دارد؟ آیت الله سبحانی در کتاب معروف خود که در حوزه تدریس میشود نوشته است (۱۶):
… یک مرتبه صدای آشنایی به گوشش رسید، آن صدا از «جبرئیل» امین وحی بود که به او گفت: امشب سفر دور و درازی در پیش داری و من نیز با تو همراهم تا نقاط مختلف گیتی را با مرکب فضاپیمایی به نام «براق» بپیمایید.
آیت الله زیاد در مورد این فضاپیما توضیح نداده است، شاید نخواسته است مسئله معراج بین دانشجویان و طلاب به یک جوک تبدیل شود. برای اینکه این توهم پیش نیاید که براق چیزی شبیه فضاپیماهای آپولوی امریکایی باشد، لازم است توضیح دهم که براق یک الاغ عجیب و غریب تشریف داشته اند، ظاهر این الاغ از این قرار بوده است (۱۷):
رسول خدا را شب هفدهم ربیع الاول یک سال پیش از هجرت از دره ابوطالب شبانه به بیت المقدس بردند. پیامبر میفرماید: مرا بر چهار پای سفیدی که از خر بزرگتر و از استر کوچکتر بود و بر دو ران دو بال داشت که پاهای خود را با آنها به حرکت در می آورد، بردند، و چون نزدیک شدم که سوار شوم تکانی به خود داد و چموشی کرد. جبرئیل دست بر گردن آن نهاد و گفت: ای براق، از این کار که کردی آزرم نمیکنی؟ به خدا سوگند پیش از محمد بنده ای گرامی تر از او در پیش خدا بر تو سوار نشده است و براق چنان شرمگین شد که عرق فرو میریخت و آرام گرفت و من سوار شدم و سخت شتابان و تیز پیرواز میکرد و بسیار سریع میرفت؛ پشت آن کشیده و گوشهایش بلند بود و جبرئیل هم شانه به شانه من حرکت میکرد تا مرا به بیت المقدس رساند و براق در جایی که می باید توقف کند، توقف کرد و جبرئیل او را آن جا بست و برای دیگر پیامبران پیش از رسول خدا هم همان جا آن را میبسته است.
جالب اینجاست که براق خودش ابتدا پیامبر را نمیشناسد و به او جفتک میزند اما جبرئیل آنها را با یکدیگر آشنایی میدهد. آیا این تصورات ابلهانه غیر از تراوشات ذهنی یک بیمار روانی است؟ آیا اگر پیامبر اسلام در قرن ۲۱ ام زندگی میکرد بجای براق از یک هواپیمای گلایدر یا موشک و هواپیمای قاره پیما به مسافرت نمیپرداخت تا شبه الاغ بالدار؟ چرا باید مرکب محمد همخوان با همان عصر شتر چرانی و بیابان نشینی زمان محمد باشد؟ آیا پاسخی غیر از آنکه اطلاعات سازنده این داستانها محدود به جامعه عربی آن دوره بوده است میتوان به این پرسش داد؟ یا شاید هم تکنولوژی الهی هنوز مبتنی بر الاغ و شتر است! عمادزاده توضیحات بهتری راجع به این جانور خارق العاده دارد (۱۸):
پیغمبر فرمود براق مرکبی بوده مانند اسب از الاغ بزرگتر از قاطر کوچکتر رویش چون آدمیان و دمش چون دم اشتر و مویش چون یال اسب و دست و پایش مانند دست و پای شتر بلند و سم های او چون گاو و سینه اش چون یاقوت سرخ و پشتش چون در سفید و زینی از زینهای بهشت بر وی نهاده بودند او دو بال و پر داشت که چون طاووس حرکتش مانند برق بوده جبرئیل بمن گفت این مرکب ابراهیم است سوار شو. نگارنده گوید همه این صفات در برق موجود است (برق از نگر عمادزاده پای شتر بلند و سم های گاو دارد).
امیر المومنین و عبدالله بن مسعود از پیغمبر روایت میکند که فرمود جبرئیل مرا از خانه ام هانی بیرون آورد میکائیل را دیدم عنان اسبی را گرفته که نام او براق بود رویش چون روی آدمیان و رخش چون رخ اسبان، چشمهایش چون زهره و مریخ اغر محجل یعنی پاهای سفید و پرهای سفید چون بر کرکس دنبالش چون دنبال گاو شکمش چون سیم سپید و گردن و سینه و پشتش چون زر سرخ جبرئیل دستی بر او کشید و او را پیش آورد و من بر او سوار شدم و رو به بیت المقدس نهادیم.
من شخصاً گمان میکنم ادعای معراج ارتباطی تنگاتنگ با زنبارگی محمد و شهوت سیراب ناشدنی او دارد که نسبت به هیچ حفره ای از خود ترحم نشان نمیداد و ما اینرا بخوبی با نگاه کردن زندگی جنسی این مرد در می یابیم، در روایات تاکید شده است که او شب معراج در خانه ام هانی بوده است، ام هانی دختر ابوطالب و خواهر علی بن ابیطالب است، نام شوهرش عمرو مخزومی بوده است، وی را در هیچ کتابی زیر مجموعه ای کلکسیون زنان محمد به شمار نمی آورند، او حتی مسلمان نیز نبود، از زنانی بوده است که پس از فتح مکه اسلام آورده است، محمد در خانه این زن شبانگاهان چه میکرده است؟ آفرین، دقیقاً همینطور است هیچکار! درست است که او به خانه ام هانی رفته بود اما مشغول به براق سواری و رفتن به آسمانها و دیدار با پیامبران و خدا و بازدید رسمی از بهشت و جهنم و غیره بود، نه اینکه دستی بر سر و گوش ام هانی بمالد، بهتر است باور کنید، حتماً ام هانی هم خودش این را تایید میکند، مگر اینکه از جانش سیر شده باشد، انشاء الله که همینطور است! جالب است که محمد تنها همین یکبار به خانه ام هانی رفته است و در تواریخ اسلام تقریباً دیگر نمیتوان نامی از وی که دارای نقش و اهمیتی باشد یافت مگر در همان ماجرای معراج، آیت الله سبحانی هم گویا قاطی کرده است، یکبار ام هانی را خواهر محمد نامیده است (۱۹) و در جای دیگر وی را دختر ابوطالب یعنی دختر عموی محمد خوانده است (۲۰)، شاید هم آیت الله سبحانی میخواهد چیزی را قایم کند؟ پیامبر بدجوری هوای ام هانی را داشته است، به حدیث زیر توجه کنید:
صحیح بخاری، پوشینه ۴، کتاب ۵۳، شماره ۳۹۶
ام هانی روایت کرده است:
دختر ابوطالب: من در روز فتح مکه به نزد رسول الله رفتم و او را در حال استحمام یافتم، و دخترش فاطمه در حال نظاره کردن او بود. من به او درود گفتم و او پرسید «چه کسی است؟»، من گفتم «من، ام هانی دختر ابی طالب». او گفت «خوش آمدی ای ام هانی». وقتی که استحمام را تمام کرد، ایستاد و هشت رکعت نماز خواند در حالی که تنها یک لباس برتن داشت! من گفتم برادرم علی گفته است که مردی را که من به او پناه برده ام خواهد کشت، آن مرد فلان بن فلان ابن حبیره است». رسول الله گفت «ای ام هانی!، ما به او امان خواهیم داد، به کسی که تو به او امان داده ای»، ام هانی گفت این ملاقات پیش از ظهر روی داد.
من گمان نمیکنم کسی تابحال به رابطه خاصی بین ام هانی و محمد اشاره کرده باشد، بخاطر همین زیاد روی این مسئله تاکید ندارم، شاید این کشف خود من باشد که بعدها منابع بیشتری بتوان برای آن پیدا کرد و شاید هم به طور کلی خطا باشد که بعداً من متوجه آن بشوم، اما در حال حاضر با این توصیفات و اسناد نظریه قابل توجهی به نظر میرسد. توجه کنید که محمد با یک تکه لباس جلوی ام هانی نماز میخوانده است، آیا چنین کاری را در مقابل دیگران هم میکرده است و اینکار عادی بوده است؟ اگر عادی بوده است چرا ام هانی آنرا ذکر کرده است و روی آن تاکید کرده؟ از این گذشته بدون اینکه پرس و جویی در مورد شخصی که ام هانی میخواهد جلوی کشته شدن او توسط جلاد محمد علی بن ابیطالب را بگیرد بکند، به او امان میدهد، این به خودی خود نشان میدهد که محمد احتمالاً رابطه خاصی با ام هانی داشته است، محمد با برخی از عموهای خود همچون عبدالعزی یا ابولهب بسیار خشن برخورد میکرد، پس بعید است که علت این توجه خاص از جانب محمد به ام هانی تنها رابطه خویشاوندی باشد. از این گذشته به پیامبر خدا نگاه کنید که اگر یک زن چنین درخواستی از او نمیکرد، رژیمش و دژخیمانش جان انسانی را میگرفتند، جان انسانها در نزد این مرد جنایت پیشه و شیاد چقدر اهمیت داشته است؟ عمادزاده ماجرای معراج را از جانب ام هانی اینگونه نقل کرده است (۲۱):
قالت ام هانی ما اسری رسول الله الامن بیتی و کان فی بیتی نائماً عندی تلک اللیله فصلی العشاء الاخره ثم نام فتمنا و لما کان قبیل الفجر فیبنا هو فلما صلی الصبح وصلینامعه – قال یا ام هانی لقد صلیت معکم العضاء الاخره کما رایت بهذا الوادی ثم جئت بیت المقدس فصلیت فیه ثم صلیت صلوه الغاء معکم الان کماترین. انس ابن مالک از ام هانی در تفسیر عام
ام هانی دختر ابوطالب خواهر امیرالمومنین علی است. میگوید پیغمبر خدا در خانه من خوابیده بود و نماز عشا را گذارد و خوابیدند ما هم خوابیدیم قبل از طلوع فجر دیدم نماز میگذارد با هم برخاستیم و با هم نماز خواندیم آنگاه فرمود ای ام هانی من نماز عشارا در این وادی گذاردم و رفتم به بیت المقدس و آنجا نماز گذاردم و نماز صبح را برگشتم همین جا چنانکه میبینی گذاردم.
ابوصالح نیز از ام هانی روایت کرده که رسول خدا (را) از حجره من به آسمان بردند – نماز عشاء خواند و خوابید و من با او نماز خواندم و خوابیدم او نماز میخواند که من بخواب رفتم تا آنکه مرا برای نماز صبح بیدار کرد و فرمود ای ام هانی برخیز تا برای تو حدیثی عجیب میگویم.
گفتم یا رسول الله احادیث و احوال شما همه عجیب و شگفت انگیز است.
فرمود چون نماز خفتن گذاشتم جبرئیل آمد و گفت برخیز و بیرون آی چون برخاستم و از حجره بیرون رفتم فرشته ای و اسبی ایستاده بود بمن گفت بر پشت این مرکب براق بنشین سوار شدم تا در لحظه ئی کوتاه دیدم در بیت المقدس هستم آنجا نماز بگذاردم.
پیغمبر تمام حدیث معراج را برای من فرموده و اضافه کرد که اکنون نماز صبح با شما گذاردم.
عمادزاده در ترجمه حدیث نخست اشتباه میکند، یا اگر بدبینتر باشیم دروغ میگوید!، او گفته است رسول خدا پیش من خوابیده بود! عندی یعنی نزد من، توجه داشته باشید که صیغه جمع نیز آورده نشده است، گفته نشده است عندنا، در نتیجه محمد به گفته ام هانی تنها در کنار ام هانی بوده است و کس دیگری در آنزمان در خانه یا در اطراف جایی که محمد و ام هانی خفته بودند نبوده است، اما بعدها صیغه جمع بکار برده است یعنی برای نماز خواندن و غیره آنچه از حدیث بر می آید آن است که اشخاص دیگری نیز بوده اند، البته ممکن است محمد یا راوی از جانب احترام صیغه جمع بکار برده باشد نه برای نشان دادن اینکه چند نفر حاضر بوده اند، این دیدگاه در حدیث بعدی که عمادزاده نقل میکند و در آن صیغه ها کاملاً مفرد هستند قوت بیشتری می یابد. از این گذشته معجزه معراج خیلی ساده به نظر میرسد، محمد خوابیده و بلند شده و گفته که به معراج رفته! شما هم میتوانید اینگونه معراج کنید، بخوابید و بعد از بیدار شدن ادعا کنید که با الاغ پرنده به سیاره مشتری رفته و بازگشته اید.
آری بهترین جواب برای مردمی که فردای آن شب از محمد میپرسیده اند دیشب کجا بودی، این بوده است که من در آسمانها بودم و با جبرئیل جهان را میدیدم! حواس مردم پرت میشد و از او در مورد سفرش به آسمانها سوال میکردند، نه در مورد اینکه در خانه ام هانی

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 3 میانگین: 5]
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.