این مطلب در مورد :
رسم تقدیم قربانی در ادیان مختلف
قربانی کردن انسان
داستان طوفان قصه رایج در همه ادیان
داستان طوفان در متون قدیم یونانی
داستان طوفان در کتاب اوستا
داستان طوفان در متون قدیم سومری و بابلی
ملاقات گیلگمش با اوتانا پیشتیم
داستان طوفان در روایات تورات
داستان طوفان در قرآن و روایات اسلامی
داستان طوفان در روایات اسلامی
داستان طوفان نزد انسانهای ابتدایی
رسم قربانی و داستان طوفان از مناسک و داستانهای بسیار قدیمی و کهن هستند که در همه گونههای ادیان، در مراحل مختلف دین، رواج داشته و دارند، و آنها باید از مناسک و عقاید بین المللی ادیان شمرد.
اینک در پایین اول به رسم قربانی و بعد به داستان طوفان اشاره میکنیم.

الف. رسم تقدیم قربانی در ادیان مختلف
انسانهای ابتدایی از زمانهای بسیار قدیم، برای خشنودی و جلب رضایت معبودات خود، که مظاهر طبیعت، ارواح و خدایان بودند، از حیواناتی که خوراک خودشان بود، به صورت قربانی تقدیم میکردند و مقداری از گوشت و خون قربانیها را برای آنها اختصاص میدادند تا از آن طریق رضایت آنها را به خود جلب کنند. شاید این رسم در آغاز، از آیین توتمکشی توتم پرستان ناشی شده باشد.
به هر منوال، رسم قربانی ساده ترین عمل مقدسی بوده است که به وسیله آن میخواستند رضایت و مساعدات ارواح و خدایان را جلب نمایند که آنها مشکلات زندگی، خطرات، شر بیماریها، آفات دامی و کشاورزی و بدبختیها را از آنها دور کنند. در نظر انسانهای ابتدایی و مردم عوام در ادیان قدیم، رسم تقدیم قربانی، علاوه بر رفع مشکلات و آفات، باعث سلامت تن ، برکت در کار شمرده میشده است.
در میان قبایل بومی و توتمپرستان کنونی که نمونهای از انسانهای ابتدایی قدیم شمرده میشوند آیین تقدیم قربانی در ضمن جشنهای مذهبی با تشریفات گستردهای انجام میشود: توتمپرستان یکی از حیوانات نوع «توتم» خود را برای تبرک و تقویت روح خود و اتصال با روح توتم میکشند، و از خون و گوشت و استخوان او به تمام افراد قبیله تقسیم میکنند از این جهت بعضی گفتهاند این رسم یکی از مناسک اولیه در میان بشر ابتدایی بوده است. فروید میگوید:
قربانی کردن حیوان یک جزء اساسی از آداب مذهبی در دینهای باستانی بوده است. این عمل در جمیع ادیان نقش واحدی داشته است. قربانی کردن در آغاز هدیهای بوده است به پیشگاه خداوند و به منظور جلب عطوفت و مراحم او. شواهدی موجود است که نشان میدهد، آئین قربان کردن در ابتدا جز یک قرارداد دوستانه اجتماعی بین خدا و پرستندگان یقین رابطهای بین مومنین و خدایان چیز دیگری نبوده است. آثار بازمانده در زبانها نشان میدهد که در دورههای اولیه، قسمتی از قربانی را که به معبودات خود تقدیم میکردهاند به آنها اختصاص میدادهاند و آن را غذای واقعی خدایان تلقی میکردهاند ولی با غیر جسمانی شدن خدایان این تصور به نظر آنان زننده آمده است و برای خلاصی از آن به این فکر افتادند که فقط قسمت مایع غذای قربانی را به خدایان اختصاص دهند. به این جهت بعدها خود حیوانات قربانی را به خدایان تقدیم میکردند که در مراحل بعدی، در بعضی ادیان مانند مسیحیت، شراب جای آن را گرفت.
مراسم قربانی کردن، تشریفات رسمی و جشنی بوده که از طرف تمامی افراد قبیله و طایفه برپا میشده است، از این رو بعدها عیدهای مذهبی در میان جمیع اقوام همراه با قربانی کردن برگزار میشده است و جشنی نبوده است که در آن آیین قربانی انجام نشود. عید قربانی یک فرصتی بوده است که افراد هم کیش با سرور و نشاط پیوندهایی که هر عضو را با تمام اعضاء اجتماع و با خدایان مرتبط میساخته، نمایان سازند.
قربانی کردن انسان
بعدها در بعضی جوامع دینی، برای اینکه نظر مساعدت و رضایت خدایان را بهتر به خود جلب کنند، از میان اولاد خود یکی را انتخاب میکردند و برای خدایان تقدیم مینمودند. این رسم در میان بعضی اقوام شایع شد. ویل دورانت میگوید: «چنین به نظر میرسد که قربانی کردن انسان برای خدایان، تقریبا در میان همه ملل شایع بوده و هر روز در ناحیهای این رسم دیده میشده است. بدون شک این عمل نتیجه آن بوده است که مردم ابتدایی به آدمخواری عادت کردند و چنین میپنداشتند که خدایان و ارواح نیز گوشت انسان را دوست دارند.
بعضی روایات و اساطیر در متون ملل قدیم موجود است که رسم قربان کردن انسان را تایید میکنند. در روایات و اساطیر یونانی میبینیم که: آگاممنون، یکی از قهرمانان ملی یونانیان، در جنگ معروف «تروا» برای مصالح ملی و دینی، از طرف خدایان مامور میشود که دخترش «ای فی جنی» را در موقع حرکت به جنگ تروآ، برای جلب کمک و مساعدت خدایان قربانی کند، ولی آگاممنون در آغاز، این خواهش خدایان را قبول نمیکند، اما سپس راضی میشود و دخترش «ای فی جنی» را فریب داده به او میگوید: باید او را برای برقراری جشن نامزدی او با «آشیل» به بندر «اولیس» ببرد، ولی در حقیقت او دخترش را برای قربانی کردن به آن بندر میبرد تا به کاهن بسپارد. اما پیش از آنکه کاهن آن دختر را قربانی کند، مادرش «کلیتمنس ترا» آگاه میشود و آهویی ماده به معبد نزد کاهن میفرستد، کاهن آن آهو را به جای دختر آگاممنون قربانی میکند.
داستان حضرت ابراهیم در تورات، که پسرش را در راه خداوند خواست قربانی نماید، و قوچی به جای آن فرستاده شد به این داستان شبیه است.
با توجه به آنچه درباره رسم قربانی گفته شد، معلوم شد که آئین رایج قربانی حیوان در همه ادیان و در همه مراحل رواج داشته است با این تفاوت که قربان کردن حیوان در ادیان ابتدایی و قدیم، یک عمل دینی اساسی و واحب بوده، حتی در بعضی مراحل و در میان بعضی اقوام مانند ملل بین النهرین دین یهود قدیم و عربان پیش از اسلام بهترین وسیله ستایش و عبادت خدایان شمرده میشده است، ولی در ادیان متکامل به استثنای بعضی مواقع یک امر فرعی و به اصطلاح «استحبابی» شده است در عین حال میان مردم عوام اهمیت بسیاری دارد. یعنی بعضی مردم عوام بخصوص روستائیان گاهی برای رفع خطر، پر سودی امور کسب و کشاورزی و معمولا مواقعی که بخواهند به کسی احترام و تعظیم زیادی نمایند حیوان قربانی میکنند، قربانی کردن حیوان پیش پای کسی بزرگترین احترام شمرده میشد. این عقیده و رسم حاکی از همان عقیده انسانهای ابتدایی است که قربانی کردن را برای احترام و تعظیم به ارواح و خدایان و معبودات خود واجب میشمارند.

ب. رواج داستان طوفان در ادیان و ملل مختلف
یادآوری این نکته لازم است که بیشتر داستانها و اساطیر کهن، هر کدام غالبا از یک واقعه طبیعی حکایت میکنند، و اشاره به یک واقعه و حقیقت طبیعی و تاریخی هستند، که پشت شاخ و برگهای انبوه داستانها و اساطیر پنهان شدهاند، از این رو در موضوع افسانه شناسی (میتولوژی) این امر منظور نظر است که از مقایسه افسانهها و داستانها با یکدیگر و تحقیق در منشاء آنها، آن حقیقت پنهان شده را بشناسند.
بنابراین باید برای غالب اساطیر و داستانهای کهن دینی و غیر دینی، خصوصا داستانهایی که مانند داستان طوفان در میان بیشتر ملل قدیم به صورتهای مختلف رواج یافته است، یک منشاء واقعی و حقیقی پیدا کرد
داستان طوفان قصه رایج در همه ادیان
داستان طوفان که در تورات و قرآن به نوح پیامبر نسبت داده شده است یک داستان مقدس رایجی است که در میان بیشتر ملل قدیم، اعم از سامی و آریایی و مکتب مقدس دینی مانند اوستا و تورات ، و الواح باستانی و حتی در میان بعضی اسکیموهای آمریکا، و بومیان آفریقا نوشته و گفته شده است. اگر از تفاوتهای ظاهری و جزئی و صوری در کیفیت آن چشم بپوشیم، میتوانیم بگوییم اصل و منشاء آن یکی است، و حاکی از یک حادثه طبیعی است که در نزد هر قوم و ملتی، در هر جا و در هر فرهنگی، به گونه مناسب حال و مقام محیطهای جغرافیایی تعبیر و بیان شده است از این رو آن داستان در فرهنگ هر قوم و ملتی گونه خاص و فلسفه ویژهای دارد. قومی که آن را نقل و روایت کرده به عنوان مبداء قومی و نژادی خود قرار داده و آن را فلسفه تاریخ ملی خود شمرده است. به قول امانوئل اژرتر فرانسوی، انسانهای قدیم برای اینکه اصل و منشاء خود را مشخص و معین کنند داستانهایی را نقل کردهاند که قصه طوفان یکی از آنهاست.
پیش از تحقیق از منشاء طبیعی و حقیقی داستان طوفان، اول باید چگونگی کیفیت آن را از متون و روایات ملل مختلف که آن را در نوشتههای باستانی و کتب مقدس خود نوشته و نقل کرده اند نقل نماییم و پس از آن از منشاء حقیقی آن جستجو کنیم.
داستان طوفان در متون قدیم یونانی
ملت قدیم یونان، در داشتن اساطیر دینی درباره خدایان و داستانهای مذهبی و ملی، در مورد تعیین اصل و نژاد خود فرهنگ پرباری دارند. یکی از داستانهای کهن آنها قصه طوفان است. این داستان در متون قدیم یونانی چنین آمده است:
زئوس خدای بزرگ «قوم هلن» یعنی یونانیان و رئیس جامعه خدایان آن قوم، پس از خلقت انسان پشیمان گشت و از آفرینش او خشمناک شد، از این جهت خواست که نسل انسان را در زمین محو و نابود کند از این جهت به دریاها، رودها و چشمههای زمین دستور داد طغیان کنند و به آسمان هم فرمان داد که ببارد تا طوفان آب سختی ایجاد شود و نسل انسان را محو گرداند. ولی در این وقت یک نیمه خدا و نیمه انسان به نان «پرومته اوس» که در جامعه خدایان قرار داشت پیش از وقوع طوفان از قصد زئوس در ایجاد طوفان آگاه شد و بیدرنگ به «دوکالیون» و زنش «پیرا» دستور داد که برای نجات بشر و جلوگیری از محو انسان، یک کشتی بسازند و هنگام حدوث طوفان بر آن سوار شوند تا از طوفان نجات یابند. دوکالیون و پیرا، که یک زوج انسان بودند، پیش از وقوع طوفان بر کشتی سوار شدند، و پس از آن طوفان مهلکی پدید آمد و جهان را مدت ده روز آب فرا گرفت. رودها و دریاها طغیان کردند و آسمان به شدت بارید تا روز یازدهم جهان را بکلی آب فرا گرفت و بجز دو نفر کشتی نشینان، همه انسانهای روی زمین غرق شدند. ولی از روز دوازدهم شروع طوفان، آبها شروع کردند به فرورفتن و آسمان از باریدن باز ایستاد، و کشتی «دوکالیون و پیرا» بر قله کوهی نشست، و آن دو انسان باقی مانده بر خشکی آمدند، و نسل بشر بعد از طوفان دوباره از آن دو نفر بوجود آمد.
از یکی از پسران دو کالیون و پیرا، که «هلن» نام داشت، قوم هلن (یونانیان) به وجود آمدند، و از پسران دیگر آنها، نژادها و اقوام دیگر روی زمین پدید آمدند و در جهان پراکنده شدند.

داستان طوفان در کتاب اوستا
داستان طوفان و کیفیت وقوع آن در متون دینی زرتشتی و روایات و اساطیر قدیم ایرانی، چنانکه بعد از این خواهیم گفت، طبیعیتر و نزدیک تر به حقیقت طبیعی آن مینماید، تا داستانهای ملل دیگر.
داستان طوفان ایرانی در آغاز کتاب «وندیداد» که بعضی آن را مجلد سوم اوستا شمردهاند، با شرح و تفصیل بیان شده است که خلاصه آن چنین است:
در زمانهای بسیار قدیم، که میان «اهورامزدا» و «اهریمن» مبارزه و جنگی در میگیرد اهورا مزدا برای هلاک اهریمن و مغلوب ساختن او، تصمیم میگیرد طوفان سختی در زمین ایجاد کند، ولی میخواهد انسان را نجات دهد و نگذارد نسل او محو شود. از این رو به جمشید، که نزد او بسیار مقرب و دارای عنوان نبوت بوده، درباره نجات انسان از طوفان دستوراتی میدهد. خوب است که دنباله داستان را از وندیداد نقل کنیم:
اهورا مزدا گفت: ای جمشید، در این جهان جسمانی، سرمای سختی [طوفان] خواهد شد، سرمای سخت و مهلک، در آن برف بسیاری خواهد بارید، از قله کوه تا گودال اردوی [رودخانه اردوی]. ای جمشید از سه جای حیوانات فرار خواهند کرد: اول از آنچه ترسناکترین جاها هستند، و دوم آنچه در بالای کوهها هستند، و سوم آنچه در دریاهای عمیق در خانههای محکم هستند. پیش از آنکه سرمای مذکور پدید آید، این ملک سرسبز است، آن را اول برف بجنباند و بعد ای جمشید برف آب شده و این جهان جسمانی را خراب کند، همان جهانی که اهلش حالا جای پای گوسفندان را میبینند، چنین جهان از طوفان آب خراب شود. پس ای جمشید، غاری [محوطه محفوظی] بساز که مربع باشد و هر ضلع به درازای مسافت یک میدان است باشد. تخمه مواشی و ستور مردم و سگ و پرنده و آتش سرح را در آنجا ببر… در آنجا آب را به اندازه مسافت، هزار قدم انبار کن، آنجا بازاری بساز که در آن سبزیها و خوراک فاسد نشونده باشند، در آنجا خانهها بساز با اطاقها و ستونها و دیوارها و حصارها.
آنجا تخمه تمام بزرگترین و بهترین و قشنگترین مردان و زنان زمین را ببر و تخمه تمام بزرگترین و قشنگترین حیوانات را آنجا ببر، آنجا تخمه تمام بلندترین و خوشبو ترین گیاه و درخت را ببر و تخم تمام قابلترین و خوشبوترین خوراکی را ببر تا وقتی که مردم در غار هستند باید جفت [زن و مرد] باشند که قطع نسل نشود.
ای جمشید در آن غار اشخاص ذیل را نبر: کوژ سینه را نه، گوژ پشت را نه، نامرد را نه، ظالم را نه، درویش را نه، فریب دهنده را نه، بخیل را نه، بد دین را نه، کسی را که دندانهایش بد ترکیب است نه و نه اشخاص دارای علامت دیگر اهریمنی که در مردم نهاده شده.
در حصه اول [قسمت اول] آن غار نه خیابان و محله بساز: در وسط شش محله و در آخر سه محله. در خیابان اول تخمه یک هزار مرد و زن را ببر، در خیابان وسط ششصد و در محله آخر سیصد در و پنجره بزرگ بساز که روشنی طبیعی در اندرون غار برود…
پس جمشید همانطوری که اهورامزدا خواست، کرد… پس جمشید غاری ساخت چهار گوش به درازی یک میدان اسب، در آنجا نسل مواشی و ستور و مردم و سگ و پرنده و آتش سرخ روشن را برد… آنجا آب را به اندازه مسافت هزار قدم انبار کرد و در آنجا بازاری ساخت که در آن سبزیها و خوراک فاسد نشونده بود، در آنجا خانهها ساخت با اطاقها و ستونها و دیوارها و حصارها.
آنجا تخمه تمام بزرگترین و بهترین و قشنگترین مردان و زنان را برد … در آن غار یک روز مانند یک سال است. در هر چهل سال از دو نفر مرد و زن یک جفت مرد و زن زاییده میشود همانطور در اقسام حیوانات. در غار ساخته جمشید مردم بهترین زندگی را دارند. ای دادار مقدس گیتی جسمانی، آیا در غاری که جمشید ساخت دین مزدا پرستی را کسی منتشر ساخت؟…
بعضی از زرتشتیان کنونی معتقدند که، غار جمشید و هر آنچه در آن برده شده از انسان و حیوانات هنوز هم محفوظ مانده و تا پایان جهان محفوظ خواهد ماند.
این عقیده زرتشتیان شباهت بسیار نزدیکی به داستان غار «اصحاب کهف» دارد که در آن داستان هم آمده است که ساکنان غار «اصحاب کهف» تا پایان جهان در آنجا محفوظ خواهند ماند.
ولی مطابق عقیده زرتشتیان قدیم، چنانکه «مشیرالدوله» در کتاب «داستانهای قدیم ایرانی» نوشته است پس از پایان طوفان مذکور که همه مردم و حیوانات روی زمین هلاک شدند همراهان جمشید از غار بیرون آمدند و از نسل جمشید ایرج، سلم و تور پدید آمدند و مانند پسران نوح (سام ، حام و یافث) نژادهای انسانی و اقوام و ملل مختلف بعد از طوفان را در سرزمینهای مختلف به وجود آوردند و در اطراف زمین پراکنده ساختند.
با بررسی وقایع طوفان منقول در وندیداد چنانکه در پایان این مبحث خواهیم گفت، وقایع آن شباهت بسیاری به حوادث آخرین دوره یخبندان دوران چهارم زمین شناسی دارد.
داستان طوفان در متون قدیم سومری و بابلی
قدیم ترین متن نوشتهای که تاکنون درباره داستان طوفان بدست آمده الواح و کتیبههایی است که از سومریان و بابلیان قدیم کشف شده است. قدمت این کتیبهها به حدود سه هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد روی این اصل سومریان و بابلیان قدیمیترین قومی هستند که داستان طوفان را ضبط کردهاند. قهرمان طوفان در الواح مربوط به سومریان که قدیمیترین الواح بابلی است به نام «زیو گیدو» است. ولی چنانکه خواهیم گفت نام او در کتیبههای بابلی «اوتانا پیشتیم» آمده است.
وقایع داستان طوفان سومری و بابلی با وقایع داستان طوفان مکتوب در تورات قابل تطبیق است زیرا در داستان سومری و بابلی که تقریبا یکی هستند آمده است که کشتی طوفان با قیر اندود شد و سازنده کشتی خود قهرمان طوفان است. این توصیف در سفر پیدایش باب هشتم تورات نیز آمده است. در هر دو سند آمده است که خدایان یا خدا، شخص معینی را از حدوث طوفان آگاه کردند و او با افراد خانوادهاش در یک کشتی نشسته و از جانوران، از هر کدام جفتی در آن نهاد و از خطر طوفان نجات یافتند.
به هر منوال، بدین موضوع نیز اشارت کنیم که چگونگی داستان طوفان در اسناد بابلی، که جدیدتر از اسناد سومری است با طوفان سومری اندگی اختلاف در ظاهر دارد. بدین معنا که نام خدای که به قهرمان طوفان دستور ساختن کشتی را داده در الواح سومری «ایی آ — EA» است، ولی در کتیبههای بابلی و آشوری نام او «ایشتار» ضبط شده است. همچنین نام قهرمانان طوفان سومری «زیو گیدو» ولی نام قهرمان طوفان بابلی و آشوری «اوتانا پیشتیم» است. ما در پایین طوفان بابلی را نقل میکنیم و به طوفان سومری نیز اشاره میکنیم. پیش از آنکه متن داستان را نقل کنیم به خلاصه آن اشاره مینماییم.
یکی از خدایان سه گانه قدیم سومری به نام «ایی آ — EA» که از قدیمیترین خدایان آن قوم بوده، باعث نجات نسل بشر از طوفان میشود. بدین ترتیب که، وقتی «بعل» خدای سخت دل از کثرت فساد انسانها در زمین و به علت نفرتی که نسبت به شهر «شوری پک» یعنی شهر خدایان زمین داشته، به خشم میآید و تصمیم میگیرد که به وسیله ایجاد طوفان، اولا شهر «شوری پک» را خراب کند، و ثانیا، نسل بشر گناهکار را از زمین محو گرداند.

ولی در این هنگام، «ایی آ — EA» که خدای مهربان و طرفدار انسان بوده، از تصمیم بعل آگاه میشود و با شتاب به «اوتانا پیشتیم» که در آن زمان پادشاه بابلیان و در میان مردم به نیکی معروف بوده، خبر و دستور میدهد که برای نجات بشر از خطر طوفان یک کشتی بسازد و اندرون و بیرون آن را با قیر اندود کند، آنگاه خود با خانوادهاش و یک زوج از هر حیوان در آن کشتی درآورد. «اوتنا پیشتیم» دستورات او را انجام میدهد، آنوقت طوفان شروع میشود.
مدت هفت شبانه روز آسمان میبارد، و از دریاها و چشمهها آب میجوشد، و روی زمین را آب فرا میگیرد و همه انسانها و جانوران هلاک میشوند. پس از هفت روز طوفان باز میایستد و آبها در زمین فرو میروند و اوتانا پیشتیم، از پنجره کشتی به بیرون نگاه میکند و یک کبوتر به بیرون میفرستد. پس از آن کشتی بر قله کوهی مینشیند و سرنشینان آن در سرزمین بابل (بین النهرین – عراق) از کشتی پیاده میشوند و از فرزندان آنان، سومریان، بابلیان و اقوام دیگر به وجود میآیند. شاهان سومری، بطور مستقیم، از فرزندان «اوتانا پیشتیم» و «زیر گیدو» به وجود میآیند.
ملاقات گیلگمش با اوتانا پیشتیم
در ضمن داستان حماسی قهرمان معروف قوم سومر و بابل، یعنی «گیل گمیش» که در حدود دو هزار پانصد سال پیش از میلاد مسیح در الواح سومری نوشته شده، اشاراتی هم به داستان طوفان سومری و بابلی شده است. در آن داستان، یعنی داستان حماسی «گیلگمش» و اوتانا پیشتیم ملاقاتی رخ میدهد، گیلگمش چگونگی وقوع طوفان را از اوتانا پیشتیم میشنود.
چگونگی آن این است که: گیلگمش برای دیدار اوتانا پیشتیم، پس از گذشتن از خطرات جنگل و دریاها (مانند هفت خوان رستم)، سرانجام در جزیرهای در وسط دریا با او ملاقات میکند و از او چیزهای زیادی میپرسد. اوتانا پیشتیم، چگونگی طوفان را برای او چنین تعریف میکند:
«… ای گیلگمش، میخواهی که با تو حقیقی را در میان گذارم؟ میخواهی از رازهای خدایان با تو حکایت کنم؟… نمیخواهی بدانی که «شوری پک» شهری است کهن و خدایان نسبت بدان شهر نظر خوبی دارند، تا آنکه سرانجام مهر از آن بریدند، بر آن شدند تا طوفانی سهمگین ایجاد کنند…. پس «ایی آ — EA» که در مجلس کنکاش خدایان برای ایجاد طوفان حاضر بوده، به اهالی شهر «شوری پک» و بخصوص «اوتانا پیشتیم» گفت: از چوب خانهای بساز و آن را با یک کشتی بگذار، پس از هرگونه نطفهای در کشتی بگذار و برای آن کشتی طاق بساز…
اوتانا پیشتیم به گیل گمیش میگوید: چوب و قیر جمع کردم تا کار کشتی پرداخته شد، از خواستهها و داشتهها، هر آنچه داشتم به کشتی بردم، نطفه جانوران را همه به کشتی بردم، همه خویشان خود و چهارپایان را به کشتی بردم… پس زمان طوفان فرا رسید، بارشی هول انگیز بارید… ابرهای سیاه بر آمدند، بادهای سخت میوزیدند، آبها تا سر کوه بر آمدند، به طوری که خدایان از طوفان به هراس افتادند و گریختند!… مدت شش روز و شش شب همچنان باران میبارید و جویبارها میجوشیدند. در روز هفتم، طوفان رو به آرامی نهاد و متوقف شد. من به هوا نگاه کردم، آرامی در هوا پدید آمده بود، همه آدمیان به گل نشسته بودند، روی زمین به ویرانه مبدل شده! … من دریچه کشتی را گشودم و بر زمین افتادم و کشتی بر کوه «نیس سیر» نشست … روز هفتم کبوتری را از کشتی رها کردم و او دوباره برگشت، زیرا که جای آسایش نیافته بود.
پس چنین شد که خدایان مرا، وقتی از کشتی در آمدم، به دور فرستادند و در دریاها منزل دادند … ای گیلگمش، اکنون از خدایان آن کدام است که بر تو رحمت کند و تو را در جرگه خدایان قرار دهد، تا آن زندگی جاودانه را که در جستجوی آن هستی، بیابی…
صرف نظر از ظواهر و جزئیات طوفان، وقایع طوفان سومری و بابلی، شباهت زیادی به آن داستان در تورات دارد، از این رو باید گفت که منشاء طوفان تورات داستان طوفان سومری است.
داستان طوفان در روایات تورات
داستان طوفان در تورات با شرح بیشتری نقل شده است. در حقیقت، چنانکه گفته شد، منشاء آن داستان در تورات همان داستان طوفان سومری و بابلی است.
قوم کهن «یهود» برای مشخص کردن اصل و منشاء نژادی خود، مانند بعضی اقوام دیگر آن داستان را در کتاب دینی خود یعنی تورات که شامل سرگذشت قومی و فلسفه تاریخ آن قوم است، نوشته و قهرمان آن را یکی از شیوخ و انبیاء قدیم خود یعنی «حضرت نوح» دانستهاند. قصهی طوفان در تورات بسیار مفصل است به طوری که مطالب بابهای ششم تا هشتم سفر پیدایش آن کتاب به آن داستان اختصاص یافته است. ولی ما در اینجا خلاصه آن را نقل میکنیم:
«… خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته است و در دل خود محزون گشت، و خداوند گفت انسان را که آفریدهام از روی زمین محو سازم، انسان و بهایم و حشرات و پرندگان هوا را — چون که متاسف شدم از ساختن ایشان.
اما نوح در نظر خداوند التفات یافت… نوح مردی عادل بود و در عصر خود کامل و با خدا راه میرفت، و نوح سه پسر داشت: سام، حام و یافث، و زمین به نظر خدا فاسد شده و از ظلم پر شده بود، زیرا که تمامی بشر راه خود را در زمین فاسد کرده بودند. و خدا به نوح گفت: انتهای تمامی بشر به خصوم رسیده است و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم کرد. پس تو برای خود کشتیای بساز و حجرهها در کشتی بنا کن و آن را بدین ترتیب بساز که: طول کشتی سیصد ذراع باشد و عرضش پنجاه ذراع و ارتفاع آن سی ذراع… و در آن طبقات تحتانی و وسطی و فوقانی بساز زیرا اینک من طوفان آب را بر زمین میآورم، تا هر جسدی را که روح حیات در آن باشد از زیر آسمان هلاک گردانم و هر چه بر زمین هست خواهد مرد. لیکن تو به کشتی در خواهی آمد — تو و پسرانت و زوجهات و ازدواج پسرانت با تو و از جمیع حیوانات از هر ذی جسدی جفتی به کشتی در خواهی آورد، تا با خویشتن زنده نگاهداری نر و ماده باشند… و از هر آذوقه که خورده شود بگیر و نزد خود ذخیره نما تا برای تو و آنها خوراک باشد. پس نوح چنین کرد (پایان باب ششم سفر تکوین).
«… و واقع شد بعد از هفت روز که آب طوفان بر زمین آمد، در همان روز جمیع چشمههای عظیم شکافته شد و روزنههای آسمان گشوده گشت و باران چهل روز چهل شب بر روی زمین میبارید… و آب همی افزود و کشتی بر سطح آب میرفت…. و هر جسد ذی روحی که بر زمین میرفت، از پرندگان و بهایم و حیوانات و کل حشرات و خزندگان و جمیع آدمیان مردند… و آب بر روی زمین صد و پنجاه روز غلبه مییافت». (پایان باب هفتم).
«… و خداوند بادی بر زمین وزانید و آب ساکن گردید و چشمهها و روزنههای آسمان بسته شد و باران از آسمان باز ایستاد و آب رفته رفته از روی زمین برگشت… و روز هفدهم از ماه هفتم کشتی بر کوههای آرارات قرار گرفت… پس نوح و پسران او و زنش و زنان پسرانش با وی از کشتی بیرون آمدند…
پسران نوح که از کشتی بیرون آمدند، سام و حام و یافث بودند. حام پدر کنعان [منشاء قوم کنعان] است. اینانند سه پسر نوح و از ایشان تمامی مردم جهان منشعب شدند. نوح به فلاحت زمین شروع کرد و تاکستان غرس نمود و شراب نوشید و مست شد و در خیمه خود عریان گردید. حام پدر کنعان، برهنگی پدر خود را دید و دو برادر خود را بیرون خبر داد. و سام و یافث «ردا» را بر کتف گرفته و پس رفته برهنگی پدر خود را پوشانیدند. وقتی نوح از مستی به هوش آمد دریافت که پسر کهترش او را عقیم کرده است. پس به او نفرین کرده گفت: کنعان ملعون باد… و نوح بعد از طوفان سیصد و پنجاه سال زندگی کرد. پس همه ایام نوح، نهصد و پنجاه سال بود که مرده.
داستان طوفان در قرآن و روایات اسلامی
داستان طوفان در سورههای متعدد قرآن مجید آمده است. این داستان در قرآن و روایات اسلامی، شباهت زیادی به داستان طوفان نوح در تورات دارد؛ و در عین حال از نظر مفهوم، تفاوت های کلی با آن دارد: اولا در تورات بسیار مفصل و در یکجا آمده، ولی در قرآن در چند سوره تکرار شده و بسیار مختصر و اشاره وار است؛ ثانیا، در تورات طوفان به گونهی قصه و اسطوره محض بیان شده؛ ولی در قرآن، از حالت اسطورهای خارج شده و به عنوان پندگیری و به صورت پندآموز و عبرت انگیز بیان شده است.
اما در روایات اسلامی، در تفاسیر قرآن و کتب تاریخی، مانند تاریخ طبری و قصص الانبیاء، نظیر تورات و به صورت قصه گویی و به طور مفصل ذکر شده است. به هر منوال، اینک ابتدا خلاصه آن داستان را از قرآن نقل میکنیم و سپس، اشاراتی نیز به آن داستان در روایات اسلامی مینمائیم.
داستان طوفان در قرآن در یک جا بیان نشده، بلکه به مناسبتهایی، در سورههای مختلف آمده است، که نمیتوان همه آنها را در اینجا نقل کرد؛ ولی در سوره «هود» مفصلتر از سورههای دیگر بیان شده، از این رو وقایع طوفان را فقط از آن سوره نقل میکنیم:
«ما نوح را برای هدایت قومش فرستادیم، او به آنها گفت: من از طرف خدا برای شما ترساننده آشکارم… تبهکاران قوم به او گفتند: تو نیز مانند ما بشر هستی؛ امتیازی از ما نداری؛ جز اینکه گروهی از فرومایگان و اراذل به تو گرویدهاند؛ از این رو، ما، تو را برتر از خودمان نمیشماریم… به نوح وحی رسید، که بجز کسانی از خویشانت که قبلا به تو ایمان آوردهاند، کس دیگری به تو نخواهد گرایید. پس ای نوح، از آنان که به تو آزار میرسانند، آزرده خاطر مباش. ای نوح، با راهنمایی ما، یک کشتی بساز و درباره ستمگران و تبهکاران، چیزی با من نگو…
نوح کشتی را میساخت؛ هر که از تبهکاران قوم او، از نزدیک وی میگذشت، او را مسخره میکرد… تا اینکه [پس از ساختن کشتی]، فرمان شروع طوفان از طرف خدا صادر شد. آبهای چشمههای جوشان فوران نمود، و آسمان سخت به باریدن گرفت. به نوح گفتیم: از هر جانوری جفتی بر کشتی درآور. پس از آن، همه حیوانات و آدمیان، به جز کسانی که به همراه نوح در کشتی بودند، هلاک شدند! یاران و همراهان نوح در کشتی چند نفر معدودی بودند؛ و خدا گفت: [ای نوح] بنام خدا به کشتی درآئید. کشتی آنها بر روی آبها روان بود. در آن هنگام، نوح پسر ناصالح خود را، که میخواست غرق شود، خواند و به او گفت: بیا با ما همراه باش، و از تبهکاران دوری کن. گفت: هرگز، بلکه به کوه پناه میبرم، که مرا نگاه خواهد داشت. نوح گفت: امروز به جز خداوند، پناه دهندهای وجود ندارد!

پس از آن [که پایان طوفان رسید] خدا به زمین گفت: آبت را فرو ببر؛ و نیز به آسمان گفته شد: از باریدن باز ایست. آب خشک شد؛ طوفان پایان یافت، و کشتی نوح بر کوه جودی برنشست…»
اکنون اشارتی هم به چگونگی آن داستان در روایات اسلامی میکنیم.
داستان طوفان در روایات اسلامی
چنانکه قبلا گفته شد، داستان طوفان در روایات اسلامی، یعنی قصص الانبیاء، تفاسیر قرآن و کتب تاریخی، هم با شرح بیشتری بیان شده، و هم به صورت قصه محض ایراد شده است؛ از این رو، میتوان گفت که منشأ آن، همان روایات تورات باشد، که به وسیله یهودیانی که مسلمان شده بودند، یا در حوزه اسلامی زندگی میکردند، در کتب تاریخی و احادیث نفوذ کرده است.
همه مورخان و راویان اخبار و احادیث اسلامی، به مناسبت مقام داستان طوفان نوح را در کتاب خود نقل نمودهاند؛ بخصوص در تفسیرهای قرآن، در ذیل آیاتی که مربوط به طوفان نوح آمدهاند، وقایع طوفان نقل شده است. از میان مورخان قرون نخستین اسلامی، که اغلب وقایع تاریخی را با اساطیر آمیختهاند، طبری بیشتر از دیگران روایات طوفان را یاد کرده است؛ از این رو ما در اینجا، روایات طوفان را از تاریخ طبری نقل میکنیم.
طبری در جلد اول تاریخ خود، از صفحه ۱۸۴ تا ۲۰۰ را، به ذکر روایات مربوط به طوفان نوح اختصاص داده است، که خلاصه آن را به فارسی ترجمه میکنیم:
«… قوم نوح مرتکب کارهایی میشدند که خدا آنها را زشت شمرده است، مانند ارتکاب فحشاء، شراب خواری و ارتکاب و اشتغال به کارهای لهو… ابن عباس گفته است: خداوند نوح را، که مدت چهارصد و هشتاد سال از عمرش گذشته بود، برای هدایت آن قوم مامور نمود… نوح آنها را مدت صد و بیست سال به دین پاک دعوت کرد… او در ششصد سالگی بر کشتی طوفان سوار شد؛ و پس از طوفان همه سیصد و پنجاه سال زندگی کرد، و مجموعا نهصد و پنجاه سال زندگی کرد…»
وقتی نوح از هدایت قوم مایوس شد، از خدا خواست که برای نابودی آنها، بلایی نازل کند… خدا به نوح دستور داد، که درختی بکارد و آن را پرورش دهد و بزرگ کند؛ و از آن درخت کشتی بسازد. نوح مدت چهل سال آن درخت را پرورش داد! تا درخت بزرگ شد، و چوب آن را برای ساختن کشتی آماده نمود. او به راهنمایی خدا کشتی را میساخت. مردم که از نزدیک نوح میگذشتند و میدیدند نوح را، که در بیابان خشک، که خبری از آب و دریا در آن حوالی نیست، مشغول ساختن کشتی است، مسخره میکردند و میگفتند: نوح میخواهد روی امواج شنهای بیابان کشتیرانی کند؟
نوح کشتی را ساخت، که به روایتی طول آن سیصد ذراع، و عرضش پنجاه ذراع و ارتفاعش سی ذراع بود… و در روایت دیگر، که صحیح تر است، آمده که: روزی حضرت عیسی در بیابان از کنار قبر «حام بن نوح» میگذشت، اصحاب و حواریون از او درخواست کردند که حام را از قبر صدا کند. او حام را خواند؛ حام به حکم خدا زنده شد، و از قبر بیرون آمد. حضرت عیسی از او جریان طوفان را پرسید… حام گفت: طول کشتی هزار ذراع، و عرض آن ششصد ذراع و دارای سه طبقه بود: در طبقه اول حیوانات و وحوش، در طبقه دوم انسانها و در طبقه سوم پرندگان جای داشتند.
وقتی نوح از ساختن کشتی فارغ شد، و اندرون و بیرون آن را قیر اندود کرد، به دستور خدا از هر حیوانی جفتی در آن نهاد؛ و پس از آن به دستور خداوند، چشمهها و جویبارها جوشیدند، و «تنور» که همان تنور حوا بود، فوران نمود و درهای آسمان و همه چشمهها و جویبارهای زمین باز شدند. در آن وقت، سه پسر نوح: سام، حام و یافث و زنان آنها و شش مرد دیگر، که به نوح ایمان آورده بودند، برکشتی سوار شدند، ولی نوح یک پسر خود را که ناصالح و کافر شده بود، بر کشتی سوار نکرد.
کشتی نوح روی آبها روان گشت و بین کشتی نشینان و آدمیان روی زمین فاصله افتاد؛ همه حیوانات و آدمیان غرق شدند؛ آب طوفان همه جا، حتى قله کوههای بلند را فرا گرفت. مدت طوفان، از آغاز تا انجام آن، شش ماه و ده روز طول کشید؛ پس از آن، کشتی نوح روی کوه جودی، که در سرزمین موصل بود، نشست و در روز عاشورا، یعنی دهم ماه محرم، نوح با یارانش از کشتی بیرون آمدند…»
داستان طوفان نزد انسانهای ابتدایی
گذشته از ملل و ادیان متکامل و ادیان قدیم، که به آنها اشارت شد، داستان طوفان در نزد بعضی انسانهای ابتدایی و قبایل بومی، که پیرو ادیان ابتدایی هستند، نیز دیده میشود. در میان بعضی بومیان آمریکای شمالی، وقایع طوفان با گونههای خاصی رواج دارد و آن را تعریف میکنند. همچنین در میان افسانههای آفرینش بعضی بومیان آفریقا نیز اشاراتی به حوادث طوفان شده است. در اساطیر قبایل «تانزانیا» در آفریقا، حوادث طوفان به صورت جالبی و به گونه طبیعی بیان شده که کیفیت آن چنین است:
در زمانهای بسیار قدیم، یکی از خدایان، روزی ناگهان طوفان وحشتناک و سردی به زمین فرو فرستاد؛ روی زمین از برف و یخ پوشیده شد. اندکی بعد «باد» یکباره گرم و سوزان وزید و یخها را آب کرد. مورچهها در آب غلطیدند و غرق شدند، تا آنکه تمام زمین را سیل گرفت و به صورت دریایی بزرگ در آمد. خشکیها همه در آب فرو رفتند… تا اینکه یک روز رشتهای از کوهها به ریشههایی از درخت فضایی رسیدند؛ ریشهها در زمین رخنه کردند و به زودی سبزه و گیاه و گل و بوته در سرتاسر آن سر به در آوردند و شروع به رشد و توسعه کردند. در این هنگام، جهان دیگر هم آب داشت هم گیاه و هم درختان فراوان.»
گردآوری : student
منابع:
توتم و تابو، فروید
تاریخ تمدن، ویل دورانت
تاریخ ملل شرق و یونان، آلبرماله و ژول ایزاک
مذاهب بزرگ، امانوئل اژیرته
وندیداد، ترجمه داعی الاسلام
داستانهای قدیم ایرانی، مشیرالدوله
داستانهای ایران قدیم، حسن پیرنیا (مشیرالدوله)
الواح بابل، ادوارد شی یرا
تورات، سفر پیدایش
قرآن، سوره هود
تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری
تاریخ ادیان، هاشم رضی
آفریقا، افسانههای آفرینش، یولی بایر
بنیانهای اجتماعی ادیان ابتدایی، یوسف فضایی